وقتی من نوميدی و پوچی را پذيرفتم. از همان زندان نيز مرا پذيرفت. بقيه هنوز اميدهايشان را دارند. بعضیها حتی آرزوهايی هم دارند، ولی شكست خواهند خورد و سقوط خواهند كرد. بعد از چند روز يا چند سال میفهمند كه اينجا زندان است. اين زندان دوست داشتنی. اميد فقط وهمی است برای فرار از ملال. من به خاطر آن سقوط نخواهم كرد. ديگر اهميت نمیدهم. من اينطور خودم را تربيت كردهام تا هيچ احساسات گولزنندهای به من آسيب نرساند. من به درون واقعيتهای زندگی میروم. طوری كه انگار دارم خواب میبينم. هم بازيگرم و هم تماشاگر. با شخصيتی دوگانه. میتوانم از پوستم خارج شوم و خارج از بدنم به خود نگاه كنم. حالا كنار خودم ايستادهام و با پوزخندی احمقانه همانطور كه به اين بدن دراز و خميده صابون میزنم. خودم را تماشا می كنم. امروز آب حمام داغ است و آماده برای يك تغيير، دانههای آب به نرمی روی پوست بدنم میچكند. میتوانم در خيالم دستهای مادرم را شبيهسازی كنم. صدای آب تبديل به صدای او میشود: «همهچيز درست میشود.» يك راحتی تصنعی. آيا واقعا همهچيز دوباره درست خواهد شد؟
خرید کتاب سقوط گربه ی وحشی
جستجوی کتاب سقوط گربه ی وحشی در گودریدز
معرفی کتاب سقوط گربه ی وحشی از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب سقوط گربه ی وحشی
خرید کتاب سقوط گربه ی وحشی
جستجوی کتاب سقوط گربه ی وحشی در گودریدز





