دختر پشت سرم است. «کجا میبریام؟» این را صد بار پرسیده است. جواب میدهم: «میبرمات پیش مادر واقعیات.» میگوید: «من مادر واقعیام را میشناسم. تو مادر واقعیام هستی.»
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
معرفی کتاب دشمن از نگاه کاربران
برای دیدن آنچه که Coetzee را به اسطوره Cruso کشانده است، سخت نیست. برای اینکه شما را در شرکت نگه دارید، به یک سرزمین عجیب و غریب سرزمین با یک خدمتکار سیاه تبدیل می شوید: بسیاری از نویسندگان بومی آفریقای جنوبی را به یاد من می اندازد. اولین بخش طولانی کتاب، که سوزان بارتون در جزیره کروسوس شستشوی ساحلی دارد، یکی از بهترین قطعاتی است که تاکنون نوشته شده است. اما انتقال به انگلستان، جایی که سوزان دانیل Defoe را برای نوشتن داستان خود دعوت می کند، همراه با بی حوصلگی های بی پایان در مورد همکاری بین واقعیت و داستان است - سوالات در مورد کسانی که واقعا داستان عروسی، و خدا به ما کمک می کند، نقش موز - و چیز خیلی خسته کننده است. Coetzee این را با ایتو کالوینو مشترک می داند: او نویسنده ی زیبا و جهانی است که با این وجود می تواند توسط بازی های متداول داستانی که، من متاسفم، کمی زیر آن است. در ضمن، نویسندگان امتناع از حل و فصل سوالات جالب توجه - مانند هویت واقعی یک دختر که ادعا می کند که سوزان طولانی از دست داده دختر - به من حمله می کند به عنوان ضرورت سخت محکم. من همه چیز را برای ظرافت، اما این کتاب را حفظ می کند بسیاری از اسرار خود را. راه سوسن دختر را به یک جنگل هدایت می کند و می تواند او را در آنجا داشته باشد، می تواند نیروی بی نظیر داستان هوتورن را داشته باشد (فکر می کنم چیزی مانند @ Roger Malvins Burial @)؛ به جای آن، به نظر می رسد ناتمام است. با این حال، تنظیمات به زیبایی انجام می شود، و در جمعه ها شدید Coetzee نشان می دهد که چگونه شکاف های برده داری نه تنها برده، بلکه کارشناسی ارشد: در اواخر کتاب، سوزان سعی می کند روز جمعه را به قایق به آفریقا اما برای او هیچ جایی وجود ندارد - آفریقا او بلند شده است. این یک شکست نجیب یک کتاب است اگر هرگز وجود داشته باشد. برای کسانی که علاقه مند به پوشش هنر: نقاشی پوشش توسط جان Collier، که هنر آن را در تمام نسخه های پنگوئن کتاب های Coetzees ظاهر می شود، و یک قطعه از کارهای غم انگیز است.
مشاهده لینک اصلی
این یک رمان موازی برای دانیل Defoes رابینسون Crusoe است. با این حال، خطوط موازی به صورت آزاد دست و با آزادی زیادی ترسیم می شوند. Coetzee در داستان قدمت دارد - نگران نیستیم که او را ببینیم. او ما را جرات می دهد او را ببیند. ما را مجبور کرد تا داستان خود را مورد سوال قرار دهد. جهنم داستان ما را می بخشد که ما می خواهیم شنید. بله، بنابراین @ @ real @ story وجود دارد. به این ترتیب بیشتر شد. شما می دانید چیزی است که سوزان به اشتراک نمی گذارد. و جمعه به ما چیزی نمی گوید رابینسون کروزو مرده است - پس چه چیزی او را انتخاب می کند؟ هرچند که عنکبوت وجود دارد. آنها برای پاک کردن خیلی خوب بودند.
مشاهده لینک اصلی
داستان تازه ای از داستانRobson Crusoe @ توسط دانیل Defoe4. * Disgrace4 * در انتظار Barbarians4 * FOTR Elizabeth CostelloTR YouthTR Slow ManTR استاد Peterbur DusklandsTR BoyhoodTR SummertimeTR زندگی و بار مایکل K
مشاهده لینک اصلی
چگونه می توانم این را بررسی کنم؟ چگونه یک کتاب از این اندازه را بررسی کنم؟ هر چیزی که من در اینجا می گویم عدالت این کتاب را انجام نمی دهد، اما من سعی خواهم کرد. اجازه دهید این را بگویم ... کتاب مورد علاقه من تا سال 2015 تا کنون است. اولا من نمی فهمم چرا من این کتاب را برای مدت طولانی خواندم. این یک کتاب مدرسه بود، و من منتظر 9 ماه تا زمانی که من واقعا آن را خوردم. من یک طرفدار بزرگ کلاسیک نیستم، اما این به سادگی شگفت انگیز بود. این یک بازنگری از زندگی و عجیب و غریب ماجراهای شگفت انگیز از رابینسون کروسو، نوشته شده توسط دانیل Defoe در سال 1719. اما در این رمان، Defoe یک شخصیت است، و شخصیت اصلی سوزان بارتون - نفرین کننده است که خود را در جزیره با Cruso یافت و برده او، جمعه. اولین چیزی که به من زده شد نوشته بود. من نوشتن را تحسین میکنم این واقعا خوب جریان می یابد و شعر می خواند. در حدود دو سوم کتاب، سوزان داستان او را بازگو کرد، و من متوجه شدم که کاملا از قالب کتابهای معمولی تغییر کرده است، اما به هیچ وجه اینطور نیست. من می دانم که بسیاری از مردم این کتاب را اشتباه گرفته اند و احتمالا به داستان داستان گفته می شود. ما تنها در ده ها صفحه گذشته حضور داشته ایم، اما من صادقانه آن را دوست داشتم. موضوع اصلی در این رمان داستان گویی و نویسنده است. چگونه داستان می گوید و چرا. هنر نوشتن و حقیقت ضروری است. سوزان می خواهد حقیقت داستان او را ببیند - چگونه از جزیره خارج شد، چگونه Cruso درگذشت، چگونه او و جمعه زنده ماند، گفت: حتی اگر داستان خسته کننده است. با این حال، فو می خواهد داستان را تغییر دهد، دکوراسیون را اضافه کند و آن را به طریقی که قابل فروش است، بنویسد. در نهایت، این داستان شما است که زنده می ماند. اگر شما اشتباه می کنید و یا از تاریخ نوشته اید، آیا شما حتی در همه جا وجود داشتید؟ چقدر مناسب این داستان است، زمانی که همه ما زندگی می کنیم، نفس می کشیم که می تواند در هر لحظه از دنیا بمیرد. ما می میریم و تنها حافظه ما زنده می ماند. اما اگر این حافظه در آن زندگی کند، در نثر آن نادرست است، و تنها آن نسخه از شما زندگی می کند. شما رفته اید سوزان در جهان Crusos گیر کرده است - در واقعیت خود، زمانی که او در این جزیره بود. او شیوه زندگی کاملا مخالف خودش را داشت و هر پیشنهاد را رد کرد. به طریقی، او شخص دیگری شد، زیرا شیوه زندگی شما و لنزهایی است که جهان را به شکل شما و ادراک شما می بینید. آنچه که ما هرگز متوجه نمی شویم این است که آیا Cruso واقعا زبان فرجیدان را قطع کرد. آیا این اسلحه به عنوان Cruso می گوید، و یا Cruso انجام آن را به سکوت جمعه - به او را به عنوان کامل برده مطیع. به این ترتیب، هیچگاه شاهد حقیقت Cruso و جمعه نیستیم. چه اتفاقی برای آنها باقی می ماند رمز و راز، و از طریق جمعه ما اهمیت زبان و کلمات را ببینید. این چیزی است که ما از هر روز استفاده می کنیم، که ما تمایل داریم که آن را به عهده بگیریم. اما از گفتار محروم شده و توانایی درک کلمات نوشته شده یا گفتاری نداشته باشد ... یک جهان تنها که باید در آن زندگی کند. من همچنین می خواهم توجه خود را به صحنه رقص در هنگام سوزان در تلاش برای ارتباط با جمعه. سوزان سعی می کند صدای جمعه را به نمایندگی از ستمگران ارائه دهد و با انجام این کار، سعی می کند تا ببیند که چگونه فکر می کند و ارتباط برقرار می کند. این در دنیای واقعی هم مهم است. برای درک یک فرد / فرهنگ خاص، شما باید جهان را از چشمان خود ببینید و مایل باشید که بین تفاوت ها و مرزهای فرهنگی نگاه کنید. و حتی اگر شما آنها را به طور کامل درک نکنید، و آنها شما را، حداقل شما سعی کردید، و شما بیرون آمدن و عاقلانه تر. نقل قول های مورد علاقه: @ ... تجارت خود را در کتاب ها، نه در حقیقت.من ترجیح می دهم نویسنده داستان خودم از دروغ گفتن در مورد من است. @ (و با این حال، به دلیل Foe، این اتفاق می افتد اتفاق می افتد. ) @ ما هر روز مجازات می شویم این جزیره مجازات ما است، این جزیره و یک شرکت دیگر به مرگ است.شما صحبت می کنید به عنوان اگر زبان یکی از مواقع زندگی است، مانند پول و یا صدف ها. @ @ چه سود در سکوت زندگی می کنند؟ روز جمعه هیچ فرمانی از کلمات ندارد و بنابراین هیچ دفاع در برابر روزمرگی دوباره شکل گرفته و مطابق با خواسته های دیگران نیست. من می گویم او یک فاجعه است، و او به یک فاجعه تبدیل می شود.جمعه جمعه است. اما این چنین نیست. مهم نیست که او چه چیزی برای خود دارد، آنچه که او به جهان است، چیزی است که از او به وجود می آید.این جزیره داستان خود نیست ... ما می توانیم آن را تنها با تنظیم آن در یک داستان بزرگتر به زندگی تبدیل کنیم. یک زن ممکن است کودکی را که نمیخواهد بیاورد و آن را بدون عاشق بودنش عقب بیاورد، اما آماده زندگی با زندگی خود باشد.زبان مانند قلب است، به این معنا نیست؟ @ @ اما هنوز کجاست شما بدون زن هستید؟چیزی فراموش نشده است ... چیزی که فراموش کرده ام ارزش یادآوری دارد.هیچ فراموشکاری وجود ندارد: طبیعت ما فراموش کردن آن است که طبیعت ما پیر شدن و گذشتن از آن است. مطمئنا، با هر روز که گذر می کند خاطرات ما کمتر مشخص می شوند. @
مشاهده لینک اصلی
من فکر نمیکنم این کتاب کتزی بهترین کتاب باشد (شاید احتمالا بپرسید که در حال انتظار برای بربرها است)، اما این یک تجدید بسیار خوب از داستان رابینسون کروزو از طریق چشم سارینسون بارتون، سوزان بارتون، که در جزیره به سر می برد با Cruso و جمعه و سپس تلاش می کند داستان (و) او را به نویسنده تحسین شده آقای دانیل (De) Foe بگویید. بسیار کم از این رمان بلند و باریک در جزیره اتفاق می افتد، و رویدادهای آن وعده کمی از روایت هیجان انگیز (و کمی شباهت به رمانی که می دانیم) را نشان می دهد. بیشتر آن شامل مکاتبه بدون پاسخ از سوی سوزان به فو، که در تلاش برای فرار از اعتباردهندگانش ناپدید شده است. این یک بررسی از طبیعت (جنسیت) قصه گویی و نحوه برخورد با تلاش برای بیان زندگی ما و تبدیل آنها به داستان است. یادآور آن از ژان ریشز در جین ایر در دریای عظیم دریای سرژوسه و همانند کلاسیک همانگونه که پیش از این در واپسین نوشته های پست سلطنتی بود، را می گیرم.
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دشمن
جواب میدهم: «وقتی مادر واقعیات را ببینی بهجا میآوریاش. تندتر بیا، باید شبنشده برگردیم.» یک قدم راه میرود و یک قدم میدود که از من عقب نماند.
به اعماق جنگل میرویم. جایی که تا فرسنگها دورترش آدمیزادهیی منزل ندارد. میگویم: «کمی استراحت کنیم.» پهلوی هم مینشینیم و به کندهی بلوط بزرگی تکیه میدهیم. از سبدش نان و پنیر و تنگ آبی بیرون میآورد و مشغول میشویم.
آهستهآهسته میرویم. نکند گم شدهایم؟ دختر مرتب عقب میماند. میلندد: «امکان ندارد بتوانیم پیش از تاریک شدن برگردیم.» جواب میدهم: «این را بسپار به من.»
در تاریکترین نقطهی دل جنگل میایستم. میگویم: «دوباره استراحت کنیم.» مانتوش را میگیرم و بر برگها پهن میکنم. مینشینیم. میگویم «بیا اینجا» و دستام را دورش حلقه میکنم. لرزهی خفیفی تو بدناش میدود. دومینبار است که میگذارم به من دست بزند. میگویم: «چشمات را ببند.» سکوت آنقدر عمیق است که صدای خشخش لباسهامان را میشنویم. صدای ساییده شدن لباس خاکستری او به لباس مشکی من. سرش را بر شانهام میگذارد. من و او، دو موجود واقعی، بر دریایی از برگهای پاییزی نشستهایم.
شروع میکنم: «به اینجا آوردمات که دربارهی والدینات چیزهایی به تو بگویم. نمیدانم کی به تو گفته پدرت شربتساز ِاهل ِدتفرد بوده که به کشورهای دریای شمال فراری شده، این داستان درست نیست. پدرت مردی است به اسم دنییل فو. همان مردی که تو را به پاییدن خانهی نوئینگتن واداشت. او به تو گفت من مادرت هستم، بیگفتوگو داستان مرد شربتساز را هم خودش نوشته است. این مرد در فلندرز چند گردان دارد.»
میخواهد چیزی بگوید اما ساکتاش میکنم.
میگویم: «میدانم حرفی که میخواهی بزنی درست نیست. میدانم میخواهی بگویی به عمرت این دنییل فو را ندیدهای. اما از خودت بپرس، این خبر که مادرت سوزان بارتنی است که در فلان خانه در استوک نوئینگتن زندگی میکند، از کجا به گوش تو رسید؟»
زیر لب میگوید: «سوزان بارتن اسمام است.»
«چیز زیادی را ثابت نمیکند. در این کشور تا دلات بخواهد سوزان بارتن هست، کافی است کمی بگردی. دوباره میگویم: چیزهایی که دربارهی والدینات میدانی همه قصه است، قصههایی که همه از یکجا آب میخورد.»
میگوید: «پس مادر واقعی من کی است؟»
«تو پدرزادی. مادر نداری. دردی که میکشی درد نداشتن است نه درد از دست دادن. تو میخواهی در وجود من چیزی پیدا کنی که هیچوقت نداشتهای.»
میگوید: «پدرزاد، تا حالا این کلمه را نشنیده بودم.» سر تکان میدهد.
منظورم از پدرزاد چی است؟ در سپیدهدم خاکستری لندن از خواب بیدار میشوم و هنوز این کلمه در گوشام طنینانداز است. از پنجره که نگاه میکنم خیابان خلوت است. دختر رفته که رفته؟ سرانجام او را در جنگل طرد کرده، از خود رانده و گم کردهام؟ آنقدر پای درخت بلوط مینشیند تا برگریزان او را بپوشاند؟ او و سبدش را؟ و از او جز تودهیی قهوهیی و طلایی به چشم نخورد؟
http://www.cheshmeh.ir/book/دشمن.htm
http://www.vandadjalili.com/article/13/
خرید کتاب دشمن
جستجوی کتاب دشمن در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
این یک رمان موازی برای دانیل Defoes رابینسون Crusoe است. با این حال، خطوط موازی به صورت آزاد دست و با آزادی زیادی ترسیم می شوند. Coetzee در داستان قدمت دارد - نگران نیستیم که او را ببینیم. او ما را جرات می دهد او را ببیند. ما را مجبور کرد تا داستان خود را مورد سوال قرار دهد. جهنم داستان ما را می بخشد که ما می خواهیم شنید. بله، بنابراین @ @ real @ story وجود دارد. به این ترتیب بیشتر شد. شما می دانید چیزی است که سوزان به اشتراک نمی گذارد. و جمعه به ما چیزی نمی گوید رابینسون کروزو مرده است - پس چه چیزی او را انتخاب می کند؟ هرچند که عنکبوت وجود دارد. آنها برای پاک کردن خیلی خوب بودند.
مشاهده لینک اصلی
داستان تازه ای از داستانRobson Crusoe @ توسط دانیل Defoe4. * Disgrace4 * در انتظار Barbarians4 * FOTR Elizabeth CostelloTR YouthTR Slow ManTR استاد Peterbur DusklandsTR BoyhoodTR SummertimeTR زندگی و بار مایکل K
مشاهده لینک اصلی
چگونه می توانم این را بررسی کنم؟ چگونه یک کتاب از این اندازه را بررسی کنم؟ هر چیزی که من در اینجا می گویم عدالت این کتاب را انجام نمی دهد، اما من سعی خواهم کرد. اجازه دهید این را بگویم ... کتاب مورد علاقه من تا سال 2015 تا کنون است. اولا من نمی فهمم چرا من این کتاب را برای مدت طولانی خواندم. این یک کتاب مدرسه بود، و من منتظر 9 ماه تا زمانی که من واقعا آن را خوردم. من یک طرفدار بزرگ کلاسیک نیستم، اما این به سادگی شگفت انگیز بود. این یک بازنگری از زندگی و عجیب و غریب ماجراهای شگفت انگیز از رابینسون کروسو، نوشته شده توسط دانیل Defoe در سال 1719. اما در این رمان، Defoe یک شخصیت است، و شخصیت اصلی سوزان بارتون - نفرین کننده است که خود را در جزیره با Cruso یافت و برده او، جمعه. اولین چیزی که به من زده شد نوشته بود. من نوشتن را تحسین میکنم این واقعا خوب جریان می یابد و شعر می خواند. در حدود دو سوم کتاب، سوزان داستان او را بازگو کرد، و من متوجه شدم که کاملا از قالب کتابهای معمولی تغییر کرده است، اما به هیچ وجه اینطور نیست. من می دانم که بسیاری از مردم این کتاب را اشتباه گرفته اند و احتمالا به داستان داستان گفته می شود. ما تنها در ده ها صفحه گذشته حضور داشته ایم، اما من صادقانه آن را دوست داشتم. موضوع اصلی در این رمان داستان گویی و نویسنده است. چگونه داستان می گوید و چرا. هنر نوشتن و حقیقت ضروری است. سوزان می خواهد حقیقت داستان او را ببیند - چگونه از جزیره خارج شد، چگونه Cruso درگذشت، چگونه او و جمعه زنده ماند، گفت: حتی اگر داستان خسته کننده است. با این حال، فو می خواهد داستان را تغییر دهد، دکوراسیون را اضافه کند و آن را به طریقی که قابل فروش است، بنویسد. در نهایت، این داستان شما است که زنده می ماند. اگر شما اشتباه می کنید و یا از تاریخ نوشته اید، آیا شما حتی در همه جا وجود داشتید؟ چقدر مناسب این داستان است، زمانی که همه ما زندگی می کنیم، نفس می کشیم که می تواند در هر لحظه از دنیا بمیرد. ما می میریم و تنها حافظه ما زنده می ماند. اما اگر این حافظه در آن زندگی کند، در نثر آن نادرست است، و تنها آن نسخه از شما زندگی می کند. شما رفته اید سوزان در جهان Crusos گیر کرده است - در واقعیت خود، زمانی که او در این جزیره بود. او شیوه زندگی کاملا مخالف خودش را داشت و هر پیشنهاد را رد کرد. به طریقی، او شخص دیگری شد، زیرا شیوه زندگی شما و لنزهایی است که جهان را به شکل شما و ادراک شما می بینید. آنچه که ما هرگز متوجه نمی شویم این است که آیا Cruso واقعا زبان فرجیدان را قطع کرد. آیا این اسلحه به عنوان Cruso می گوید، و یا Cruso انجام آن را به سکوت جمعه - به او را به عنوان کامل برده مطیع. به این ترتیب، هیچگاه شاهد حقیقت Cruso و جمعه نیستیم. چه اتفاقی برای آنها باقی می ماند رمز و راز، و از طریق جمعه ما اهمیت زبان و کلمات را ببینید. این چیزی است که ما از هر روز استفاده می کنیم، که ما تمایل داریم که آن را به عهده بگیریم. اما از گفتار محروم شده و توانایی درک کلمات نوشته شده یا گفتاری نداشته باشد ... یک جهان تنها که باید در آن زندگی کند. من همچنین می خواهم توجه خود را به صحنه رقص در هنگام سوزان در تلاش برای ارتباط با جمعه. سوزان سعی می کند صدای جمعه را به نمایندگی از ستمگران ارائه دهد و با انجام این کار، سعی می کند تا ببیند که چگونه فکر می کند و ارتباط برقرار می کند. این در دنیای واقعی هم مهم است. برای درک یک فرد / فرهنگ خاص، شما باید جهان را از چشمان خود ببینید و مایل باشید که بین تفاوت ها و مرزهای فرهنگی نگاه کنید. و حتی اگر شما آنها را به طور کامل درک نکنید، و آنها شما را، حداقل شما سعی کردید، و شما بیرون آمدن و عاقلانه تر. نقل قول های مورد علاقه: @ ... تجارت خود را در کتاب ها، نه در حقیقت.من ترجیح می دهم نویسنده داستان خودم از دروغ گفتن در مورد من است. @ (و با این حال، به دلیل Foe، این اتفاق می افتد اتفاق می افتد. ) @ ما هر روز مجازات می شویم این جزیره مجازات ما است، این جزیره و یک شرکت دیگر به مرگ است.شما صحبت می کنید به عنوان اگر زبان یکی از مواقع زندگی است، مانند پول و یا صدف ها. @ @ چه سود در سکوت زندگی می کنند؟ روز جمعه هیچ فرمانی از کلمات ندارد و بنابراین هیچ دفاع در برابر روزمرگی دوباره شکل گرفته و مطابق با خواسته های دیگران نیست. من می گویم او یک فاجعه است، و او به یک فاجعه تبدیل می شود.جمعه جمعه است. اما این چنین نیست. مهم نیست که او چه چیزی برای خود دارد، آنچه که او به جهان است، چیزی است که از او به وجود می آید.این جزیره داستان خود نیست ... ما می توانیم آن را تنها با تنظیم آن در یک داستان بزرگتر به زندگی تبدیل کنیم. یک زن ممکن است کودکی را که نمیخواهد بیاورد و آن را بدون عاشق بودنش عقب بیاورد، اما آماده زندگی با زندگی خود باشد.زبان مانند قلب است، به این معنا نیست؟ @ @ اما هنوز کجاست شما بدون زن هستید؟چیزی فراموش نشده است ... چیزی که فراموش کرده ام ارزش یادآوری دارد.هیچ فراموشکاری وجود ندارد: طبیعت ما فراموش کردن آن است که طبیعت ما پیر شدن و گذشتن از آن است. مطمئنا، با هر روز که گذر می کند خاطرات ما کمتر مشخص می شوند. @
مشاهده لینک اصلی
من فکر نمیکنم این کتاب کتزی بهترین کتاب باشد (شاید احتمالا بپرسید که در حال انتظار برای بربرها است)، اما این یک تجدید بسیار خوب از داستان رابینسون کروزو از طریق چشم سارینسون بارتون، سوزان بارتون، که در جزیره به سر می برد با Cruso و جمعه و سپس تلاش می کند داستان (و) او را به نویسنده تحسین شده آقای دانیل (De) Foe بگویید. بسیار کم از این رمان بلند و باریک در جزیره اتفاق می افتد، و رویدادهای آن وعده کمی از روایت هیجان انگیز (و کمی شباهت به رمانی که می دانیم) را نشان می دهد. بیشتر آن شامل مکاتبه بدون پاسخ از سوی سوزان به فو، که در تلاش برای فرار از اعتباردهندگانش ناپدید شده است. این یک بررسی از طبیعت (جنسیت) قصه گویی و نحوه برخورد با تلاش برای بیان زندگی ما و تبدیل آنها به داستان است. یادآور آن از ژان ریشز در جین ایر در دریای عظیم دریای سرژوسه و همانند کلاسیک همانگونه که پیش از این در واپسین نوشته های پست سلطنتی بود، را می گیرم.
مشاهده لینک اصلی