کتاب مکیناس

اثر محمد میرقاسمی از انتشارات بان-داستان معمایی

روی تنها دیوار ‌بیرونی خرابه کسی با رنگ سیاه نوشته بود: «آخر می‌کشمت رضا». مردم نمی‌دانستند این را چه کسی نوشته، برای چه نوشته و اصلاً رضا کیست؟ اهمیتی هم نداشت. ماشین‌ها در ازدحام جیحون رو به پایین می‌رفتند و برای هم بوق‌های کشدار می‌زدند. عابران، شتاب‌زده و بی‌اعتنا به خانه‌ای که دیگر وجود نداشت، از کنار دهان گشاده‌ و تاریک خرابه می‌گذشتند و در شلوغی خیابان محو می‌شدند. پسرها از خرابه زدند بیرون. هر کدام یک جعبه‌ی فلزی در دست داشتند، روپوش‌ سرمه‌ای مدرسه تنشان بود و کوله‌پشتی‌های مستطیلی روی دوش انداخته بودند. تکین گفت: «زمستون نشده، پونصد تا جمع می‌کنم.» امید سر تکان داد. از پیاده‌رو به طرف پایین جیحون راه افتادند. تکین که جلوتر می‌رفت، چرخید طرف امید. «فکر کنم مال من دویست تا شده.» جعبه را محکم بالای سرش تکان‌تکان داد و با صدای جِرِق‌جِرِقش بلند خندید. امید هم جعبه‌اش را تکان داد. من دیروز قبل از جاساز شمردم. نود و شیش تا دارم


خرید کتاب مکیناس
جستجوی کتاب مکیناس در گودریدز

معرفی کتاب مکیناس از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب مکیناس


 کتاب آموزش آدمکشی
 کتاب مگره و مردمان محترم
 کتاب The Devil in the White City
 کتاب قتل از دید چند راوی
 کتاب elena knows
 کتاب شبکه ی جهانی جاسوسان 4