کسی متوجه نبود که چه اتفاقی دارد میافتد. هیچکس به فکرش هم نمیرسید که نمایشی در حال اجراست. آن هم در آن سالن انتظار ایستگاه کوچک قطار، جایی که فقط شش مسافر دلمرده، انتظار میکشیدند، در میان بوی قهوه و آبجو و لیموناد. ۵ بعدازظهر بود و داشت شب میشد. چراغها روشن شده بود و از پشت شیشههای پنجره میشد دید که مسئولان گمرک و کارکنان راهآهن آلمان و هلند، در گرگ و میش سکوی ایستگاه، هنوز دارند بالا و پایین میروند؛
خرید کتاب مگره و یکصد چوبه دار
جستجوی کتاب مگره و یکصد چوبه دار در گودریدز
معرفی کتاب مگره و یکصد چوبه دار از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مگره و یکصد چوبه دار
خرید کتاب مگره و یکصد چوبه دار
جستجوی کتاب مگره و یکصد چوبه دار در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی